جدول جو
جدول جو

معنی تنک ظرف - جستجوی لغت در جدول جو

تنک ظرف(تَ نُ /تُ نُ ظَ)
سخن چین و نمام و یاوه گو، گول و احمق و ساده دل. (ناظم الاطباء) ، تنک فهم. تنک حوصله. (از آنندراج) :
بر تنک ظرفی چو من بار است تکلیف چمن
خندۀ گل می کند از بی دماغی تر مرا.
رضی دانش (از آنندراج).
و تنگ ظرف به فتح اول و کاف فارسی هم به این معنی آمده. (آنندراج) ، بی عیب و بی ریا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ ظَ)
مرادف تنک ظرف به کاف تازی. (آنندراج) :
دیدن لعل لبش خاموش می سازد مرا
تنگ ظرفم، رنگ می مدهوش می سازد مرا.
صائب (از آنندراج).
ز چشم تنگ ظرف خود به چشمت برنمی آیم
چسان گرداب گیرد بحر را در حلقۀ دامی.
بیدل (از آنندراج).
و حق آنست که در این هر دو بیت محمول بر حقیقت است. (آنندراج) ، پریشان و دلتنگ و ساده. (ناظم الاطباء). رجوع به تنک ظرف و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(تَ نُ / تُ نُ دَ)
متصل و چسبان از لباس و جز آن. رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(تَ نُ / تُ نُ خِ رَ)
سفیه. (مجمل اللغه) (ادیب نطنزی). سبک عقل. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ظَ)
دلتنگی و ساده لوحی و بدبختی. (از ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ قبل و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا